خسته ام...
راهی نیست...
زبانم از تفسیر حقایق خسته است...
کاش بود که مرا درک کند،
کاش می توانست عاشقم باشد،
کاش مفهوم بودن را میدانستم
مراببخش که حرفهایم بوی نا امیدی و بغض و گریه میدهد...
شاید بی کسیهایم مرا از تو ربود،
شاید هم خاطراتی که هیچ گاه نداشته ام،
مرا ببخش که در تنهایی خود غلت میزنم...
گریه امانم نمیدهد،
شور و خنده را از من ربودند!
مرا ببخش که زیادی تو را دوست داشتم...
و شبها به یاد تو هزاران بار مردم و زنده شدم...
مرا ببخش زندگی!!!!
برای ماندنی ترین عشق!